زن...


ღ♥ღیکــــــــــے بــوב...!!!!!...یکـــــــــے نبــوבღ♥ღ

...من...این روزها صدای ثانیه ثانیه فراموش شدنم را میشنوم.

زن

        که باشی ترس های کوچکی داری!

از کوچه های بلند

از غروب های خلوت و از خیابانهای بدون عابر می ترسی1

از صدای موتور سیکلت و دوچرخه هایی که بی هدف درکوچه پس کوچه ها می چرخند ،می ترسی!

از بوق ماشینهایی که ظهرهای گرم تابستان جلوی پایت ترمز می کنند...

و تو فقط آدمهایی را می بینی که در چشم هایشان حس نوع دوستی موج می زند...!

زن

       که باشی ترس های کوچکی داری

به بزرگی همه بی عدالتی هایی که به جرم زنانگی محکومت میکنند

و همیشه این تویی که مقصری...

      کاش گاهی مرد بودم.... میشد شادی ام را به کوچه ها بریزم...

با صدای بلند از ته دل بخندم...

و هیچ ماشینی برای سوار کردنم ترمز نکند...

          من از زن بودنم در این سرزمین سخت گله دارم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 16 / 6| 9 AM |.¸¸.•*¨`•Yalda.¸¸.•*¨`•| |